سلام
دیروز و امروز روزهای پر مشغله بود. به سایبرجایا رفتم ، شهری که دانشگاهم اونجاست. کمی دنباله خونه گشتم که آخر این ماه باید برم اونجا. سایبرجایا که مرکز آیتی مالزی محسوب میشه و پتروجایا پایتخت جدید مالزی که ماهاتیر محمد این 2 شهرو ساخته.
هر دو شهر از معماری زیبا و از شهر سازی بسیار علمی بهره مند هستند. محیطی آرام و به دور از حیاحو و ایده آل برای زندگی دانشجویی.
با آرش به خونشون رفتیم و بعد از ظهر هم به باشگاه بولینگ.
به شدت استرس دارم برای آخر این ماه که باید اسباب کشی کنم.
به شدت استرس دارم برای آخر این ماه که باید اسباب کشی کنم.
دیشب که از خونه آرش و دوستانش بر میگشتم در تاکسی بودم که به ایست بازرسی خوردیم. نمیدونم چی شد پلیس تاکسی رو نگه داشت،
از من خواست پیاده شم. اول کلی ترس برم داشت از طرفی مشکلی هم نداشتم که بخواهم نگران باشم که خدا رو شکر بعد چک پاسپورت اجازه دادن برم، این هم تجربه جالبی بود.
مطلب جالب دیگه که این روزا در مورد چراییش دارم تحقیق میکنم استفاده از کلامات فارسی در زبان مالای است، با توجه به فاصله این کشور با ما برام خیلی جالب بدونم چرا و چطور کلمات فارسی وارد زبان مالایی شده .
البته نه این که استاد زبان شناسی باشم اما از رو کنجکاوی و بیکاری بد نیست که اطلاعاتی در مورد این موضوع داشته باشم.
انتهای متن
فرت
محممد جان نترس
ReplyDeleteنترس كه من هميشه باهاتم
البته اين رو من نميگم
كه خدا گفته
الا به ذكرالله تطمئن القلوب
ميخونم
بنويس
بنويس كه خيلي دوست دارم برادر