Sunday, October 18, 2009

صفحه دوم


سلام

امروز با یاد پدر عزیزم شروع کردم ،همین که بیدار شدم دلم بی نهایت براش تنگ شد،طی یک تماس تلفنی اردت خودمو ابلاغ کردم
پی گیری یه سری امور اداری و بانکی ،درست کردن ناهار و شام و شستن لباس، چت کردن با دوستان که متوجه زلزله هم شدم
ساعت 10 شب آرش زنگ زد،به سینما دعوت شدم ـ جالب بود اینجا هم سانسور داره،در انتخاب فیلم اشتباه کردیم اما در مجموع تفریح خوب و سالمی بود
جریان آتش بازی دیشب هم مربوط به یکی از اعیاد هندو ها بود، به قول آرش اینجا دنبال بهونه هستند که شاد باشن ،درست برعکس ایران
یه 2 ساعتی تو بارون موندم ساعت 3.30 صبح مثل یه خرس آب کشیده رسیدم خونه (اول خواستم بگم موش دیدم هم خونی نداره ) بعدم که شستن ظرف شام و خواب
راستی آرش دو تا از دوستاشو با خودش اورده بود،پسرای خوب و با نمکی هستن، اصفهانی با لهجه اصیل اصفهانی ،عکسشون تو فیس بوک هست
کم کم دارم به تنهای عادت میکنم و ازش لذت میبرم، از تمام دوستای خوبم که با حرفاشون منو کمک کردن در رسیدن به آرامش ممنونم
انتهای متن
فرت


2 comments: