Thursday, November 12, 2009

صفحه هشتم


سلام

یک ماه شد. چند وقتی که گذشت در گیر جا به جایی و نقل مکان به خونه جدیدم در شهری مابین کی ال و سایبرجایا که دانشگاهم در اونجاست بودم
وضع و اوضاع خوبه . شکر. دوستان جدیدی در دانشگاه پیدا کردم ، پسران خوبی هستند
هروز خانه ،دانشگاه و باز خانه
مشغول یادگیری زبان هستم ، آسون نیست اما مشکل هم نیست، نیاز به کمی تمرین و ممارست داره ، دعا بفرمایید
دلتنگی ها میاد و میره، به قول پدر گرامی یکی از نعمت های بزرگی که خدا به انسان داده فراموشیه ؛حرکت روبه جلوی زندگی مانع میشه به ناراحتی دوریه خانواده و دوستان فکر کنم، به قول مانی دوست عزیزم ریلکس باش
آرامشی خاص بر زندگی ام حکم فرماست ، آرامش ، تنهایی ، سکوت و گذر زمان
گاهی به خودم میگم :مگه همین و نمی خواستی ؟ دیگه چی می خوای؟ ببینم بلدی از این موقعیت استفاده کنی؟ آیا می تونی آدم دیگه ای بشی؟ آیا بلدی بهتر بشی؟
من تمام تلاشم رو میکنم، شما دعا بفرمایید
مدتهاست می خوام بنویسم ، اما نمی دوم چی و چطور یه سری حرفام رو از کوچه پس کوچه های ذهنم بریزم بیرون که بتونم خودم و حالمو براتون ترسیم کنم،اما این و می دونم یه روزی هر چی بخوام میگم


انتهای متن

فرت


1 comment:

  1. khoshalam ke minevisi, yeki az behtari karha too donyas.

    sami

    ReplyDelete