Thursday, July 8, 2010

صفحه دوازدهم

سلام

مدتها که فرصت نشده ایجا چیزی بنویسم، یکی از دلایلش لوس بازی بعضی از دوستان بود که با کامنتهاشون حالمو بهم زدن از نوشتن در اینجا ؛ زیاد دنبالش نگردین پیداش نمیکنید؛ هم اینکه برا خودم یه وبلاگ دیگه دارم که حرفای دلمو اونجا میزنم ، بدون اینکه کسی مسخرش کنه ، دنبال این هم نگردین پیدا نمیکنید! البته که منکر تنبلی خودم نیستم

دیروز خبر مرگ عزیزی منو خیلی بهم ریخت ، خدا رحمتش کنه ، دلم خیلی خیلی تنگ شد براش ، امیدوارم خدا در اون دنیا بهش آرامش بده ، خیلی دلم سوخت براش ، هنوز نگاهش در نظرم هست

خدا به پدر و مادر و خواهرش و کلیه اقوامش صبر بده ، دلم نمیخواست این طوری بشه

روزهای پر فرازو نشیبی رو پشت سر گذاشتم ، دلم برا اینجا و روزهای تنهاییم تنگ شده ، هرگز فکر نمیکردم اینجا هم دچار روزمره گی بشم، زمان داره منو باخودش با سرعت میبره ،و من هم همانند بقیه دارم به انتها نزدیک و نزدیک تر میشم،خدا رحم کنه بهمون
چند نفر مایه طراوت و امید زندگیم هستند،نمیدونم که من هم تونستم برا اونا همون طوری باشم که اونا برام هستن ،خدا برام نگهشون داره انشاءالله
خدا بهمون رحم کنه
سرسلامت باشید بی غم و غصه انشاءالله
انتهای متن
فرت

2 comments:

  1. bad az modatha ino khoondam, kheili lezat bordam! torokhoda benevis

    ReplyDelete
  2. hi mohamad . jesaratamo bebakhsh ama onja ke neveshti in tori beshe ...
    in tori ba t daste dare . ok?

    ReplyDelete